لندن


سلام دوستان من یک هفته ای نبودم و نتونستم در اینمدت به شما عزیزان سر بزنم و منو ببخشید و کسانی هم که در اینمدت به من سر زدند کمال تشکر را دارم اگه بگم باز سفر رفته بودم ممکن شما ها بگید مگه تو کار و زندگی نداری ولی باور کنید این دیگه اخرین سفر این تابستان بود من قول میدم .ولی اگه یک چیزی بگم به من حق میدید چون اینجا تااخر سال ما دانشگاه هستیم صبح تا شب سرمان مشغول هست و هوا هم سرد به طبع جایی طو ل سال نمیریم منظورم در طول   10 ماه ،ما جای خاصی نمیتونیم بریم اگه بریم نمیتونیم استفاده کنیم چون ما تجربه کردیم بعد دیدیم سفر تو سرما فایده نداره خلاصه سعی کردیم همه مسافرت را تابستان بریم بعد بریم سر خونه زندگی و درسمان. که روز از نو روزی از نو. ما به مدت یک هفته لندن رفته بودیم جایی همه شما خالی، خیلی خوش گذشت نمی خواهم سر شما را با توضیحات زیاد درد بیاورم اخه اگه بگم حرف زیاد است چون زیاد موندیم ولی میتونم بگم لندن همانند یک شهر ایرانی هست ایرانی خیلی زیاد هست و خیلی هم مسجد و مجمع اسلامی دارند که به مناسبت نیمه شعبان چند شب مراسم داشتند که ما هم حضور داشتیم توی یک مسجد خیلی بزرگ که جای برای نشستن نبود خیلی باشکوه بود که اصلاً احساس نمی کردیم دور از وطن هستیم حال و هوی ایران برایمان تداعی شد خلاصه خیلی هم آزادی دارند که ما متا سفانه تو بلژیک نداریم اگه اینجا یک تجمع بشه حتماً پلیس  هست ولی اونجا چند شب ما هیچ پلیس در تجمع مسلمانان ندیدیم تازه خیلی هم رستوران ایرانی وجود داره که غذای خوشمزه ایرانی موجود می باشه و در ضمن وقتی خیابان راه میریم حتماً دقت کنیم ایرانی میبینیم ما که در چند روز از هر کی میخواستیم ادرسی بپرسیم هم وطن در می امد.
 فعلا چند روز نبودم همه کارها ریخته رو سرم کمی باید به درسم برسم و اطلاعات ویاهرسوالی داشتیدمن درخدمتان هستم وخودم هم سعی میکنم کم کم درموردلندن اطلاعات مفیدتوریستی رابگم شایدیک روزی به دردتان بخوره.

دوچرخه دزدی


سلام دوستان


 
کمی میخواهم از بد شانسی ها که این هفته نصیبم شده بگم  اخر هفته( شنبه و یکشنبه )دوستاهایمان از شهر دیگه برای صله رحم اومده بودند ما حسابی خوشحال بودیم اخه آدم اینجا یک هم زبان می بینه خیلی خوشحال میشه بالاخره روز اول ما از صبح تا شب بیرون بودیم و جاهای دیدنی شهر را به انها نشان می دادیم و تازه شب هم کلی شب نشینی کردیم فکر کنم نیمه شب بود که خواب رفتیم و فردا صبح باز آماده بیرون رفتن بودیم که دیدیم یکی از دوچرخه هامان جلوی خونه خودمان نیست ما اصلاً باور نمیکردیم که بدزدند چون خیلی فاصله نزدیک به خونمان بود و تازه این خونه که 12 روز بیشتر نیست امدیم  جلوی محوطه نوشته که خصوصی هست و ورود افراد غیره ساکن ممنوع هست و نکته دیگه اینکه مثلا جایی خوب شهر است و مرکز شهر و جای پرتراکم و مهاجر نشین نیست و سرپرست هم داشتیم البته  ما اول اصلاً باور نکردیم چون اینهمه دوچرخه اونجا بود چرا مال ما را دزدیدند البته بگم تقصیر ما هم بود چون جایی سربسته برای دوچرخه داشتیم از تنبلی چون جلوی خونه جایی رو باز بود اونجا گذاشتیم و قفل هم میزدیم خلاصه ما پیش دوست ها بیشتر پی گیر نشدیم به گردش خود مان همان روز هم ادمه دادیم و فردا بعد از رفتن دوستان رفتیم پیش سرپرست که موضوع را گزارش بدیم یک خانم انصافا خیلی مهربان و متین  است که اول ناراحت شد که اتفاق برایمان افتاد و بعد گفت حتماً در جایی سر پوشیده مخصوص دوچرخه است بگذاریم و پرسیدیم اینجا  نرمال هست گفت  نه .گفت که چون دانشجو زیاد هست ممکنه نشان کردند و دیدن که چند روز استفاده نمیشه و بردن خلاصه چی کار میتونستیم بکنیم نمیتونستیم همه جا بریم دنبال دوچرخه بگردیم بی خیال شدیم راستی یک چیزی بگم این دفعه اول نیست که دوچرخه ما را دزدیدن یادم است پارسال ما رفته بودیم هلند برای یک هفته و موقع رفتن دو تا دوچرخه  را به هم یک قفل و باز اونهاها رابه یک میله قفل دیگه زده بودیم بعداز برگشتن دیدیم دو تا را با هم بردن  دو تا قفل را شکستن وبردن چون جای گذاشته بودیم که قفل ها اگه نمشکست نمیتونستند ببرند ولی اینجا به جایی قفل نزده بودیم فقط به خود دوچرخه قفل زده بودیم.این سومین دوچرخه ما بود که دزدیدن بی سر وصدا. برای اولی ها زیاد نارحت نیستم چون خونه نبودیم ولی این درست جلوی خونه مان بودو دوچرخه هم در محوطه اختصاصی بود نه تو کوچه ما هم خونه بودیم تا شب هم دوچرخه بود و تازه ما هم طبقه اول هستیم یعنی از پنجره هر دم میتونستیم بیرون را بببینیم باچه جراتی بردن که موندم ولی فکر کنم چند ساعت شب که ماخواب بودیم بردن ویاما هرصدای دوچرخه می امد هم شاید شک نمیکردیم نگاه کنیم بیرون کسی جرات کنه ازجلو خونه مردم دزدی کنه   بله این هم از ماجرای این هفته ما الان بایستی دنبال  یک دوچرخه دیگه بگردم چون اینجا بدون دوچرخه سخت است ودنبال دزد هم بگردم وقفل را از اون بگیرم ویامن کلیدرابه اون بدم که زیاد تو زحمت نیفته پول خرج کنه اخه گناه داره بچه مردم چه جوری پول بده.تازه این یکی ازبدشانسی هابودباز ادامه داره که همه رابه ترتیب میگم..

کلن

 روز سوم


 امروز صبح از خواب بیدار شدیم دیدیم امروز هوا بد جوری بارانی هست به این زودی هم هوا درست بشو نیست از کارمند هتل پرسیدیم در مورد هوا گفت امروز تا شب بارانی هست ما چاره نداشتیم بعد از تسویه از هتل راهی شهر شدیم تا اون جاهی که تو کشتی از دور دیدم اونجاهای مهم اش را ببینیم خلاصه باز رفتیم پارلمان و کنسول و پارک وحش را دیدیم با چه وضعی یک دستمان چتر یک دستمان دوربین بود خودمان هم حسابی خیس شدیم چون باران خیلی شدید بود بعد تصمیم گرفتیم بعد ازظهر حرکت کنیم بسوی المان ولی ما قصد داشتیم به فرانکفورت بریم چون قبلا هتل رزرو نکرده بودیم از اینجا  هم خواستیم رزرو کنیم اون هتل که ما میخواستیم جا نبود البته بگم شاید هتل گران قیمت بوداگه ما میخواستیم.  مامیخواستیم کمی قیمتش مناسب باشه دانشجوی باشه .نمیتونسیم بی گودار به آب زنیم اگه بدون رزرو میرفتیم اونجا بامشکل روبرو  می شدیم.
 خلاصه مندیم چی کار کنیم تصمیم گرفتیم که به راه خودمان بسوی بلژیک ادمه بدیم از مسیرالمان برگردیم به بلژیک که ما بعداز حدودچهار ساعت یا کمی بیشتر به
کلن یکی از شهر های المان رسیدیم که تصمیم هم داشتیم شب  اینجا اگه شد بمانیم نه که خیلی فاصله کم با بلژیک دارد فوقش میریم بلژیک بعد رسیدن به کلن به مرکز شهررفتیم و شهر خیلی جنب وجوش داشت خیلی شلوغ بودمثل شهر های خودمان بازار و مرکز خرید پر بود یاد ایران افتادیم که ما عصرها بیرون میرفتیم ولی بلژیک ساعت6 به بعد جایی باز پیدا نمیشه مثل شهر مرده ها می ماند آدم هم بمیره یک سوپرمارکت نزدیک پیدا نمیشه تا آب بگیره (خلاصه جو منو را نگیره چون می خواهم ادمه بدم )البته ما دو بار نیز قبلا المان ولی شهر های مختلف اش امده بودم پی برده بودیم که اینجا با جاهای دیگراروپا (بلژیک وهلند و لندن وغیره ) کمی فرق میکنه  چون فرشگا ه ها تا ساعت 8 شب باز هستند .
رفتیم به مرکز شهرکه یک کلیسای خیلی بزرگ بود دیدیم پراز جوان هست مثل اینکه همه جوان ها بیرن بودندو برایمان این کمی عجیب بود که پرسیدیم چه خبر هست گفتند
امروز روز جوان است فردا پاپ به اینجا میاید ا ز همه کشور ها جوان ها برای دیدن پاپ آمده اندو پاپ هم رهبر کاتولیک ها هست پاپ جدید میخواهست اولین سفر خارجه اش اینجا بیاید.
خیلی جالب بود این همه جوان از پاپ پیروی میکنند اخه چون وقتی با جوانهای این ها حرف میزنی اکثرا به چیزی اعتقاد ندارند یا خیلی کم اعتقاد دارند که من تو بلژیک هم با چند نفر تو دانشگاه با هم در مورد اعتقادت حرف زدیم همه اشان گریزان از انجیل و کلیسا و کلا بی اعتقاد به همه چی هستند .وهمانطور که برداشت کردیم کلن شهر مدرنی است نه یک شهر تاریخی.بطبع فکر نمی کردیم جایی زیاد برای دیدن داشته باشدچون دوستهای که با ما بودند قبلا اینجا اومده بودندبه مدت چندین بار. (اخه ازبلژیک پروازمستقیم به ایران وجودنداردبعضی هاازمسیرکلن میروند) که بر حسب اطلا ع انها میگم. 
ولی انصافا
مرکزخریدش خیلی خوب بودچون ماقصدخریدنداشتیم از دور ا دور چشمی چرخاندیم و بی خیال شدیم   وما رفتیم کنار رودخانه  راین  یاد فیلمی افتادم که تو ایران خیلی وقت پیش نشان داد یک جانبازی که برای مداوا به المان اومده بود پیش رودخانه راین می رفت و دل تنگ می شد گریه می کرد که همین جا هم فوت کرد خلاصه اسم فیلم فکر کنم  از کرخه تا راین بود.
  ما چند دقیقه اونجا ایستادیم و اطراف را نگاه کردیم درضمن چندین کشتی راهم تبدیل به محل خواب جوانهای کرده بودندکه ازسایرکشورها امدند.وکمی جلوتربازاحساس کردیم خبرهای است وحس کنجکاویمان گرفت نزدیکتررفتیم که ببینیم چه خبر است دیدیم بخور بخور است تعجب کردیم اینها  دست و دل بازیشان گل کرده و  چه عجب  ول خرجی کردند
( یاد ماه محرم  خودمان افتادم که نذری می دهند) و همه تو صف بودند که بگیرند البته ما جلوتر نمی رفتیم نمیدونستیم نذری می دهند اخه کالباس خام و ساندویچ سرد بو نداشت ما را بکشاند اونجا خلاصه چندین میزچیده بودندکه همه شهرهم میامدباز زیاد بود تازه وقتی زیاد جلوترمیرفتی خودشان اصرار می کردند بگیرید که ما راباش اول محتویات می پرسیدیم چی هست به زور دادند دستمان که ما راستش خیلی گرسنه بودیم کمی کشیدیم کنار و کالباس راکه نمی دانستیم چیست ( خدا ما را به ببخشد ریختیم دور) فقط ساندیچ پنیر و گوجه و خیار را خوردیم فهمیدیم به خاطرروزجوان ودیگراینکه کلی جوان ازکشورهای دیگرامده بودنداین نذری را می دادند.ومابعدازقواگرفتن کمی هم تو اطراف چرخیدیم.البته بگم شبهای کلن خیلی و نورانی زیبااست ولی بیشتر نمی توانم در مورد کلن بگم چون زیاد شهر را نگشتیم راهی بلژیک شدیم .
البته من وهمسرم تمایل داشتیم شب بمانیم (
من بیشتر برای گردش و همسرم برای خرید اخه همسرم از اون مردهای است که شاپینگ(خرید)را دوست داره  هر جا میره پولش را تمام نکنه   بر نمی گرددو نظرش اینه که ادم یک جای می ره باید از اون جا برای یادگاری هم که شده باید چیزی بخره) وچون چندساعت برای شهربزرگ خیلی کم بودولی خوب چون همسفرمان چندین بارامده بودندتمایل زیادنشان نداندوماهم ازخیرش گذشتیم ای چه میشه کردوخلاصه شب برگشتیم.بعد ازحدودیک ونیم ساعت توراه رسیدیم خونه مان.
فعلاتاسفربعد.

 عکس های از کلن